مغز

مغز آدمی را از نظر توصیفی می‌توان مرکب از سه لایهٔ متحدالمرکز دانست:

مغز و سیستم عصبی

 

ادامه مطلب:مغز و سیستم عصبی


۱. هستهٔ مرکزی.
۲. دستگاه کناری (دستگاه لیمبیک).
۳. نیمکره‌های مغز (cerebral hemispheres) (که با هم، مخ – cerebrum نام دارند).

در (شکل سه لایه متحدالمرکز مغز آدمی) نحوه قرار گرفتن این لایه‌ها را نسبت به یکدیگر می‌بینید. این شکل را می‌توان با شکل مفصل‌تر برش مغز آدمی در (شکل مغز آدمی) مقایسه کرد.

هستهٔ مرکزی مغز
هستهٔ مرکزی بیشترین بخش ساقهٔ مغز (brain stem) را نیز دربرمی‌گیرد. بخشی از نخاع در محل ورود به جمجمه کمی قطور می‌شود و پیاز مغز تیره (medulla) (بصل‌النخاع) نام دارد و عبارت است از ساختاری باریک که بر تنفس و بر بعضی بازتاب‌های حفظ حالت ایستاده نظارت دارد. در همین محل رشته‌های اصلی اعصابی که از نخاع می‌آیند به‌صورت ضربدری درمی‌آیند طوری‌که سمت راست مغز با سمت چپ بدن و سمت چپ مغز با سمت راست بدن ارتباط پیدا می‌کند.
دستگاه کناری (لیمبیک)
پیرامون هستهٔ مرکزی مغز چند ساختار هست که مجموعاً دستگاه کناری نام دارند (شکل سه لایهٔ متحدالمرکز مغز آدمی). این دستگاه روابط متقابلی با هیپوتالاموس دارد و به‌نظر می‌رسد در کنار هیپوتالاموس و ساقهٔ مغز نظارت‌هائی نیز بر رفتارهای غریزی داشته باشد. در جانورانی که دستگاه کناری آنها ابتدائی است (مانند ماهی‌‌ها و خزندگان)، تغذیه، حمله، گریز از خطر، جفت‌گیری و نظایر آن به‌صورت رفتارهای قالبی صورت می‌گیرد، اما دستگاه کناری در پستانداران احتمالاً بعضی الگوهای غریزی را بازداری می‌کند و درنتیجه جانور می‌تواند در برابر تغییرهای محیط، انعطاف‌پذیرتر و سازگارتر باشد.

 

سیستم عصبی

 

در این شکل سراسر هستهٔ مرکزی و دستگاه کناری دیده می‌شود، لیکن نیمکرهٔ چپ مغز حذف شده است. مخچه (cerebellum) در بخش هستهٔ مرکزی، حس تعادل و هماهنگی ماهیچه‌‌ها را در کنترل دارد: تالاموس (thalamus) همچون جعبه کلیدی است برای پیام‌هائی که از اندام‌های حسی می‌آیند: هیپوتالاموس (hypothalamus) (در شکل نیست اما زیر تالاموس قرار دارد) فعالیت غدد درون‌ریز و فرآیندهای حفظ حیات از قبیل سوخت و ساز و گرمای بدن را تنظیم می‌کند. دستگاه کناری مربوط به فعالیت‌های نیازهای اساسی و هیجان‌ها است. قشر مخ (یعنی لایهٔ روئی یاخته‌هائی که مخ را می‌پوشاند) مرکز فرآیندهای عالی ذهن، محل ثبت احساس‌ها، آغاز اعمال ارادی، تصمیم‌گیری، و تدوین نقشه است.

بخشی از دستگاه کناری (لیمبیک) یعنی دم اسب (هیپوکامپ) نقش ویژه‌ای در حافظه دارد. برداشتن آن یا آسیب به آن، نقش حساس آن را در ذخیره‌سازی رویدادهای تازه در قالب خاطرات پایدار نشان می‌دهد، اما این بخش برای بازیابی خاطرات قدیمی ضروری نیست. به این معنی که بیمار پس از برداشته‌شدن دم اسب، مشکلی برای به‌یادآوردن تجربه‌های پیشین و شناسائی دوستان ندارد؛ می‌تواند کتاب بخواند و مهارت‌هائی را که قبلاً یادگرفته انجام دهد، اما نمی‌تواند چیزی از رویدادهائی را که در خلال یک‌سال قبل از جراحی بر او گذشته به‌یاد بیاورد، و رویدادها و مردمانی را که پس از جراحی با آنها مواجه شده مطلقاً نمی‌تواند به‌یاد آورد. چنین بیماری، بیگانه‌ای را که در طول روز، ساعت‌ها با او بوده نمی‌تواند شناسائی کند. هفته‌ها بارها و بارها با جورجورک واحدی بازی می‌کند و هرگز به‌یاد نمی‌آید که قبلاً با آن بازی کرده باشد، و روزنامهٔ واحدی را بارها و بارها می‌خواند بی‌آنکه بداند چه خوانده است (اسکوایر، ۱۹۹۲)

دستگاه کناری در رفتار هیجانی نیز دست‌اندرکار است. میمون‌هائی که به‌مناطقی از دستگاه کناری آنان آسیب وارد آمده به کوچکترین تحریک، واکنشی خشم‌آلود نشان می‌دهند و این حکایت از آن دارد که منطقهٔ آسیب‌دیده، نقش بازدارنده دارد. آسیب به مناطق دیگری از دستگاه کناری موجب می‌شود جانور رفتار پرخاشگری نداشته باشد و حتی وقتی به او حمله بشود هیچ رفتار خصمانه نشان ندهد: این جانوران، جانور حمله‌ور را ندیده می‌گیرند و طوری رفتار می‌کنند که گوئی هیچ اتفاقی نیفتاده است.

توصیف مغز به‌صورت سه ساختار متحدالمرکز یعنی هستهٔ مرکزی، دستگاه کناری و مخ (موضوع بحث بعدی) نباید این تصور را پیش آورد که این ساختارها، مستقل از یکدیگر هستند بلکه در این زمینه باید شبکهٔ کامپیوترهائی را قیاس گرفت با روابط متقابل، که هریک کارکردهای تخصصی دارند اما برای آنکه مؤثرترین نتیجه را به‌دست دهند باید با هم کار کنند. به‌همین ترتیب، تحلیل اطلاعاتی که از اندام‌های حسی به مغز می‌رسد، فرآیندهای محاسباتی و تصمیم‌گیری خاصی را می‌طلبد (تخصص قشر مخ) که با زنجیرهٔ فعالیت‌های بازتابی (تخصص دستگاه کناری) متفاوت است. انطباق‌های ظریفتر ماهیچه‌ها (مثلاً در کار نوشتن یا نواختن ساز موسیقی) به‌ دستگاه مهاری دیگری نیاز دارد که در این مورد مخچه است. همهٔ این فعالیت‌ها در دستگاه به‌هم‌بافته‌ای که حافظ یکپارچگی جانور است سازمان یافته‌اند.

سیستم عصبی

دستگاه اعصاب عبارت است از مجموعه ای که بصورت برج مراقبت و شبکه ارتباطی بدن فعالیت مینماید و بطریق مرامز و رشته هایی عصبی مختلف قسمتهای مختلف بدن را با یکدیگر مرتبط می سازد دستگاه عصبی عمدتا دارای چهار نقش اساسی میباشد .
محرک حرکات و بوجود آورنده حرکت در بدن که همان منشا حیات می باشد تمامی حرکات در بدن حتی نوع رفلکس آن نیز از مراکز عصبی می آیند .
باعث بروز حالتهای مختلف روانی در فرد می شود .
عامل و محرک ترشحات غدد و هورمونهائی است که در سازندگی و رشد و نمو انسان نقش عالی دارند بطور مثال ترشح کلسیم ، ید ، آدرنالین و غیره .
بعلاوه دستگاه عصبی بهترین و کامل ترین وسیله ارتباط بین نقاط مختلف بدن با یکدیگر است و بعلت ساختمان مخصوص خود می تواند در هر لحظه از وضع قسمتهای مختلف بدن آگاه شده و ارتباطات و تاثیرات لازم را در کمال سرعت و دقت اعمال نماید .
به عبارت ساده تر مثلا اگر عضلات جهاز هاضمه بوسیله مراکز عصبی تحریک نگردند لقمه قادر نیست از مری به معده واز آنجا به روده و سپس دفع گردد بعلاوه در صورت نبودن ترشحات مختلف در معده غذا قادر نیست هضم و جذب شده و سلول بدون غذا قادر نیست به حیات خود ادامه دهد ، همچنین در موارد و حالات روحی و تصمیمات روانی که یک حالت فیزیکی میباشد ( با مسئله ای در بیرون برخورد می کنیم آن را به مغز منتقل کرده و واکنش یا تصمیم نهایی را از طریق اعصاب به محیط خارج منتقل می نماییم ) همین احساس و فکر کردن ما نیز ناشی از تراوش سلسله اعصاب می باشد .

تشکیلات سیستم عصبی :
بطور کلی دو سیستم عصبی در بدن وجود دارد :
الف : سیستم اعصاب مرکزی (C.N.S) (Canteral.Nerves.System)
ب : سیستم اعصاب محیطی (P.N.S) (Pripheral.Nerres.System)
الف : سیستم اعصاب مرکزی که وظیفه اداره کردن کل سیستم اعصاب را بر عهده داشته و شامل مغز و نخاع می باشد .
ب: سیستم اعصاب محیطی شامل بافتهایی است که به قسمتهای مختلف بدن رفته و عامل ارتباطی سیستم مرکزی با کلیه بافتهای بدن می باشد .
سیستم اعصاب محیطی شامل دو قسمت عمده می باشد :
– اعصاب سماتیک یا ارادی Somatic
– اعصاب اتو نومیک یا خودکار Autonomic
سیستم اعصاب ارادی، قادر است تمامی اطلاعات احساس شده از طریق بدن را بصورت موج از پوست ، سیستم استخوان بندی و عضلات ، مفاصل ، اندام داخلی ،رگهای خونی به سیستم اعصاب مرکزی برده و پیغام ها را بیاورد .
بافت عصبی از تعدادی سلولهای عصبی ساخته شده است .که آنها را نورون مینامند و در بین نورونها مقدار بافت عروقی و هم بندو همچنین مقداری بافت نوروگلیا قرار دارد. سلولهای نوروگلیا بواسطه حساسیت معمولا بوسیله استخوانها و عضلات نگهداری میگردد .
سلولهای نوروگلیا دارای وظایف مخصوصی هستند و شکلهای متفاوتی دارند مثلا سلولهای ستاره ای شکل نوروگلیا وظیفه خون رسانی بسایر سلولهای عصبی را دارند و یا سلولهای لولیگودند روسایتر که نقش حمایت کننده را داشته و پل ارتباطی بین بافت پیوندی عصبی و مغز و ستون فقرات می باشد و در سلولهای میکرو گلیا که وظیفه فاکوسیتوز یا میکروب خواری را بعهده دارند. انواع سلولهای نوروگلیا درشکل نشان داده شده است .
نورون
واحد بافت عصبی را نورون گویند که وظیفه اتصال یا پیوند اندامها به یکدیگر را دارا میباشند و تحریکات را از قسمتی به قسمت دیگر میبرند . نمای میکروسکوپی یک نورون بشرح زیر می باشد :
جسم سلولی : جسم سلولی همانند سلولهای دیگر دارای سیتوپلاسم و هسته بوده و در درون سیتوپلاسم، میتوکندریها ، اجسام گلژی ، لیپید ها ، نوروفیبریل و اجسام نیسل قرار دارند . اجسام نیسل در درون سلول عصبی وظیفه سنتز پروتئین را بعهده دارند بعلاوه نورو فیبریل ها مراکز تجمع پروتئین ها بوده و وظیفه حمایت از سیستم اعصاب را بر عهده دارند .
دندریت : زائده های سلول عصبی است که عمدتا تحریکات سلولی را به جسم سلولی هدایت می نماید .
آکسون : اکسون نیز زائده دیگر نورون بوده که دارای سیتوپلاسم و هسته نیز می باشند آکسون ها ممکن است دارای طولی به اندازه 1 میلیمتر تا1 متر داشته باشند که این زائده خود به زائده های کوچکتری تقسیم می شوند. عمو ما اکثر آکسونها دارای غلاف چربی دار سفید رنگی هستند که بدان میلین می گویند. غلاف میلین که خود محافظ نورو فیبریل های آکسون است از سلولهائی به وجود که آنها سلولهای شوان نامیده می شوند. قسمت خارجی آکسون را پوسته ای احاطه کرده بنامNeutilemmaکه این پوسته اهمیت حیاتی برای سلول عصبی را دارا است علت اهمیت این پوسته وقتی است که آکسون دچار ضربدیدگی یا پارگی نا کامل میگردد واین پوسته قادر است تنها آکسون راترمیم نماید وبهمین دلیل است که اگر فردی در اثر حادثه دچار ضربدیدگی آکسونی بشود، که دارای این غلاف میباشد امکان ترمیم زیاد است. حتی در مواردیکه پارگی آکسون بوجود میآید میتوان آنرا دوباره پیوند زد. .ولی جسم سلولی ودر بعضی موارد دندریت ها بدلیل نداشتن همین غلاف اگر دچار ضایعه یا حادثه گردند، امکان ترمیم یا دوباره سازی وجود ندارد این موارد شامل نورون هایی است که بخصوص درسیستم اعصاب مرکزی هستند.
اقسام نورون :
نورونها بسبب نداشتن سانتروزم اساسا قابلیت وامکان تقسیم ندارند وبرحسب وظایف وساختمان بشرح ذیل تقسیم بندی شد ه اند :
الف تقسیم بندی براساس زائده های جسم سلولی :
در این تقسیم بندی که کاملا بستگی به تعداد زائده های جسم سلولی دارد گاه ممکن است نورون چند قطبی باشد که دارای چند دندریت ویک آکسون است ودر مغز ونخاع موجود است ویا نورون دوقطبی Biopolarکه دارای یک دندریت ویک آکسون می باشد ونورون یک قطبی Unipolaکه تنها زائده خارج شده از جسم سلولی به دو قسمت دندریت وآکسون تبدیل میشود . زائده این گونه سلولهای یک قطبی از نظر شکل همانند آکسون بوده ولی از نظر وظیفه به دندریت وآکسون تبدیل می شود
ب :تقسم بندی نورون برحسب وظیفه:
طبقه بندی نورون ها برحسب وظیفه بستگی کامل به جهت انتقال تحریکات عصبی دارد . در نورونهای حسی یا Afferent(آوران) که وظیفه آوردن تحریکات عصبی ازارگانهای مختلف بدن به مغز ونخاع را دارند .که از نوع نورون یک قطبی میباشند. نوع دیگر نورونهای عصبی ،نورون موتوری یاEfferent میباشد. که عصب وا بران گفته میشود .وظیفه نورون های مو توری رساندن پیغامهای عصبی از سیستم اعصاب مرکزی به ارگان تحریک شده است. دسته سوم نورون هائی هستند که وظیفه ارتباط نورون حسی به حرکتی را دارد وبدان نورون ارتباطی گویند . نورونهای حسی وحرکتی عموما در خارج از مهره ها در یک غلاف مجتمع گر دیده اند که بدان نوروز گویند از آنجا ئیکه نوروز در خارج از سیستم عصبی مرکزیست منحصرا به اعصاب محیطی وابسته اند ودر اعصاب مرکزی وجود ندارند .
فیزیو لوژی نورون :
جریان عصبی یک موج شگفت انگیز الکتریکی است که بدان تحریکات عصبی میگویند .تحریکات عصبی بصورت موجی در طول عصب بر اثر اختلاف پتاسیل بین یونهای مثبت ومنفی تار عصبی به حرکت در می آید. بطور مثال برای آنکه یک موج عصبی داشته باشیم.ابتدا باید یک تحریک یا محرک اولیه قوی بر نورون وارد آوریم که این تحریک تغییری درمحیط اولیه عصب بوجود آورده وسبب بوجود آمدن موج عصبی در مقابل این تحریک از خود پاسخ نشان داده واین تحریک را بشکل موج عصبی در نورون منتقل مینماید .تحریک عصبی شاید سریع ترین واکنش است که بدن در مقابل تغییرات محیطی از خود نشان مید هد واین قابلیت به بدن تعادل میدهد.
اعصاب مرکزی :
همانگونه که در ابتدا نیز اشاره گردید دستگاه اعصاب مرکزی از دوقسمت بوجود آمد ه است یکی قسمت فوقانی که مغز نا میده میشود ودر کاسه سر جا دارد ودیگری نخاع که در مهره ها ی ستون فقرات (از مدولا شروع شده وتا دومین مهره کمر ادامه دارد)قرار گرفته است لیکن این هر دوقسمت از یک مبدا جنینی واحد یعنی از لوله عصبی بوجود آمده اند .
ایجاد دستگاه اعصاب در جنین از قسمت اکتودرم بوده که در شکل نیز نمایان است وتمامی دستگاه اعصاب شبیه لوله ایست که بعدا قسمتهای مختلف طی تکامل جنین طی تکامل جنین بخود شکل واقعی میگیرند . در ضمن نمو جنین، قسمت اخیر لوله عصبی ،بصورت نخاع باقی میماند.
خصوصیات نخاع :
نخاع بشکل سیلندریست بطول 42-45 سانتی متر از مدولا شروع شده وتا مهره دوم کمر ادامه دارد واز این به بعد بصورت دم اسب دارای انشعاباتی است که بدانConus یا Horse-tqil یادم اسب میگویند ،درستون فقرات 31 جفت عصب وجود دارد بترتییب:
8 جفت عصب در ناحیه گردنCerevical C1-C8
12جفت عصب در ناحیه پشتTharacic T1-T12
5جفت عصب در ناحیه کمرLumbar L1-L5
5جفت عصب در ناحیه خاجیSacrum S1-S5
1جفت عصب در ناحیه دنبالچهCoccyx C
در برش عرضی، نخاع به قسمتهای چپ وراست وقدامی وخلفی تقسیم میشوند در قسمت خلفی نخاع اعصاب حسی ودر قسمت قدامی ، اعصاب حرکتی قرار دارند. در افراد مبتلا به فلج اطفال همین قسمت موتوری از کار افتاده ولی عضو دارای حس میباشد .
در مورد وظایف نخاع باید گفته شود که علاوه بر ارتباط اعصاب محیطی به مغز مرکز رفلکسهای بدن نیز بشمار میرود. برای آنکه بهتر بتوانیم رفلکسها را بهتر درک نمائیم بهتر است به ساختمان نخاع توجه ای بنمائیم .چنانکه در شکل نیز مشاهده میشود نورونهای ستون فقرات دوریشه به نخاع مرتبط هستند.
الف :ریشه خلفی (Afferent) که شامل نورون حسی است Posteriorgنیز نامیده میشود .
ب :ریشه قدامی(Efferent)که شامل نورون حرکتی وبدانAmerior Rootنیز می گویند
ج :نورونهای ارتباطی که وظیفه نورون حسی به حرکتی ومراکز سیستم اعصاب مرکزیست .

انواع رفلکسها :
رفلکسهای کششی که در قسمت بدنسازی بدان اشاره گردیده است و برای گرم کردن بدن فوق العاده اهمیت دارد، این رفلکس بدان صورت است که از طریق کشش عضلانی گیرنده های عصبی داخل عضله تحریک شده وتحریک به مرکز رفلکس در ستون فقرات رفته واز طریق اعصاب موتوری به اعصاب حرکتی عضله آمده و عضله را منقبض می نمایند که میزان انقباض به میزان کشش بستگی دارد . باید متذکر شد که رفلکس ها ی دیگری نیز وجود دارد که از بحث ما خارج است .
اعصاب ستون فقرات :
اعصاب نخاع او لا پس از خروج با اعصاب موتوری پیوند میشوند و بعلاوه هر یک از این اعصاب با اعصاب اتونومیک نیز یک عقده بوجود می آورند

اعصاب ناحیه گردن
وظایف
C2-C3
به قسمت بالا و پائین و عقب گوش عصب می دهند بعلاوه قسمت جلوی گردن
C3-C4
به قسمت بالای شانه و گردن عصب می دهند .
C3-C5
عصب phtenic را بوجود می آورند که به قسمت عضلات تنفسی و دیافراگم عصب می دهند
C3-C5
عضلات داخلی گردن ، بلند کننده کتف ، جناغی سینه ای چنبره ای و ذوزنقه ای عصب می دهند
C5-C7
به قسمت بالای عضلات دوسر و سه سر و عضلات سوپنیا سیون و پروناسیون عصب می دهند .

اعصاب ناحیه پشتی
وظایف
T1-T12
به قسمت مختلف ( سینه ای بزرگ و کوچک ) راست کننده شکم ، عضلات ستون فقرات ، مایل شکمی و عرضی شکمی، اعصاب می دهند

اعصاب ناحیه کمر
وظایف
L1
به عضلات داخلی شکم ، قسمت بالای ران ، سوراخ مقعد ، دستگاه تولید مثل در آقایان و خانمها اعصاب می دهند .
L2-L4
قسمت بالای ران ، باسن ،دستگاه تولید مثل ، عضلات پشت پا ، خیاطه عصب می دهند .
اعصاب ناحیه خاجی
وظایف
L4-L5-S1
عضلات باسن
L5-S2
عضلات سرینی بزرگ
S1-S2-S3
قسمت پایین باسن
L4-S3
عصب طویل سیاتیک Siatic که بزرگترین آکسون را داراست و به عضلات دو قلوی پشت پا ، درشت نی قدامی و خم کننده یا عصب می دهند .

مغز :
مغر یکی از ارگانهای بزرگ بدن به شمار می آید که در افراد بالغ به حدود 1300 گرم می رسد . مغز عموما به چهار قسمت تقسیم می شود :
الف : پیاز نخاع ب: قسمت diencephalons ج: مخچه د: نیمکره های مغزی
الف : پیاز نخاع از قسمتهای مختلفی تشکیل شده است که اولین قسمت آن مدولا می باشد بعبارت ساده مدولا همان انتهای نخاع است که کمی برجسته شده است و جلوترین قسمت مغز نسبت به نخاع است و مدولا درحدود 3 سانتیمتر بوده و در همین قسمت است که کلیه پیغامهای عصبی از نخاع به قسمت دیگر برده و آورده می شود. ارتباط نخاع با سایر قسمت های مغز از طریق پیرامیبد های مثلثی شکل صورت می گیرد بدین ترتیب که در نقطه ای که مدولا تمامی اعصاب طرف راست بدن به چپ و به نیمکره راست می روند . اینکه چرا اعصاب طرف چپ به راست و بالعکس می روند هنوز مشخص و معلوم نیست . اعصابی که در این نقطه پیرامید به نیمکره راست مغز می روند عضلات طرف چپ و بالعکس اعصاب نیمکره چپ مغز تمامی عضلات سمت راست را کنترل می نماید. قسمت مدولا دارای مراکز کنترل رفلکسها ی قلب دستگاه تنفس و رگهای خونی است. بقیه مراکزی که در مدولا قرار دارند .شامل فرو بردن مواد غذایی ، استفراغ ، سرفه ، و سوزش می باشد . دومین قسمت پیاز نخاع شامل پونس و ارونی می باشد . پونس و ارونی در دنباله مدولا قرار گرفته حد فاصل بین مدو لا و قسمت جلوئی مخچه می باشد. این عضو حدود 5/2 سانتی متر اندازه داشته . یکی از مهمترین وظایف آن همانگونه که از اسمش پیدا است Pons=Bridge معنی پل داده و در واقع پل ارتباطی بین نخاع و سایر قسمتهای مغز است و بعلاوه کنترل تنفس را نیز بعهده دارد .
مغز میانی :
آخرین قسمت پیاز نخاع، مغز میانی می باشد که بدان Mesenceph نیز می گویند که از قسمت پونر شروع شده و تا قسمت پائینی مغز ادامه دارد . مغز میانی نیز در حدود 5/2 سانتیمتر بوده و بطور کلی قسمتهای مختلفی از مغز میانی مراکز رفلکسهای کاسه چشم و سر در مواقع تحریک بینایی آنها بحساب می آیند . بعلاوه سایر مراکز مغز میانی نیز مراکز رفلکسهایی نظیر سرو بدن در هنگام تحریکات صوتی هستند .
دیا نسفالون :
بخش دیا نسفالون شامل تالاموس و هیپوتالاموس می باشد . تالاموس قسمت اعظم دیانسفالونرا بوجود آورده است تالاموس از دو بافت حسی و حرکتی بوجود آمده و در حدود 3 سانتی متر طول داشته و 4/3 دیانسفالون را می گیرد. تالاموس ایستگاه اکثر گیرنده های حس به استثنای حس بویائی می باشد که به مغز، آنها را منتقل می نماید و این شامل حسن شنوایی ، بصری می باشد بعلاوه مرکز تفسیر خیلی از موجهای عصبی مثل درد و دما و لمس و سایر فشارهای وارد به بدن بوده که آنها را تفسیر کرده و سپس به مراکزی در مغز می فرستد .
هیپوتالاموس :
هیپوتالاموس قسمت کوچکی از دیانسفالون را بوجود آورده که در حدود 4 گرم وزن دارد . هیپوتالاموس مرکز کنترل خیلی از کارها در سیستم اعصاب مرکزیست که مهمترین آنها کنترل ترشح غدد می باشد .
مهمترین وظایف هیپوتالاموس بشرح زیر است : [مرکز کنترل اعصاب اتونومیک بوده که سبب تحریک بافت نرم و انقباضات مربوطه به قلب و ترشح خیلی از غدد می گردد بطور مثال در تنظیم جریان قلب، هضم مواد غذایی و دفع آن مؤثر است .
هیپو تالاموس در ارتباط مستقیم با ترشح هورمونها در رابطه با تغییرات محیطی و درونی بدن می باشد .
بعلاوه شگفت انگیز تر آنکه مرکز تفسیرهای تفکرات خارق العاده انسان است. بدین ترتیب که وقتیکه کورتکس مغز در حال تفسیر یک تصور مشکل می باشد آنرا به مرکز هیپو تالاموس فرستاده تا نسبت به آن عکس العمل نشان دهد بطور مثال وقتی ما دچار هراس یا نگرانی می شویم تحریکات به هیپوتالاموس رفته و قلب را به تپش بیشتر وا داشته و می تواند آنقدر این مکانیسم بر فرد فشار وارد آورد و سپس بیمار شدن و حتی سکته کردن فرد بشود .
بعلاوه مرکز کنترل حرارت بدن نیز بشمار می رود. بسیاری از سلولهای آن ، نظیر ترموستات کار می کنند که مکانیسم مهم و حساس در تغییرات حرارتی است . بطور مثال اگر خونی که به هیپوتالاموس می رود درجه حرارت آن بیشتر از نرمال باشد این سلولهای موجود در هیپوتالاموس تحریک شده و این تحریک توسط اعصاب خود کار به ارگانهایی نظیر قلب غدد و دستگاه تنفس و بوسیله مکانیسم عرق کردن دمای خون را پائین می آورد و بالعکس در موارد ی که دمای خون پایین تر از حد معمول باشد هیپوتالاموس تحریکات مختلفی به دستگاه تنفسی ، قلب و غدد و عضلات فرستاده و موجب گرم ، کردن دمای خون می گردد .
مخچه Cerebellum :
مخچه دومین قسمت بزرگ مغز و قسمت پشتی و جلویی حفره کاسه سر را پوشانده است. مخچه عمدتا در زیر مغز قرار گرفته و بوسیله غلافی از مغز جدا می شود. شکل مخچه از نظر ظاهری شبیه به پروانه ای است که دارای قسمتی کرمی شکل به نام ورمیس Vermis و دو قسمت مجزا شبیه بال دارد قسمت بیرونی و سطحی مخچه را کرتکس می نامند این قسمت خاکستری است و در داخل کرتکس قسمتهای سفید مخچه وجود دارد . مخچه عمدتا بوسیله سه اتصال به پیاز نخاع متصل است مخچه یک ناحیه حرکتی مغز بشمار آمده و حرکات غیر ارادی را در عضلات بوجود می آورد که عبارتند از هماهنگی Coordination نگهداشتن حالات بدن ( قائم ، مایل ، و غیره ) و تعادل بدن تعادل در بدن بوسیله مخچه بوجود می آید. بدین ترتیب که حسهای موجود در گوش داخلی که به بدن تعادل می بخشد مستقیما به مخچه رفته و هرگاه بدن به سمت چپ یا راست خم شود. تحریکات حاصله ،از طریق سلولهای حس گوش به مخچه رفته و آنگاه در مخچه دستور انقباض عضلات برای نگاه داشتن تعادل بدن صادر میگردد. لازم به تذکر است که کوچکترین اختلال در کار مخچه سبب از بین رفتن تعادل گردیده که به آن Ataxia گویند . یکی از علائم این بیماری قادر نبودن فرد در لمس نقاط مختلف بدن با دست در هنگامی که چشمان او بسته می باشد.یکی دیگر از علائم Ataxia عدم تعادل و یکنواختی و اصطلاحا از شاخه ای به شاخه ای پریدن در هنگام صحبت کردن است .بطور کلی ضربات و صدمات حاصله به مخچه سبب می گردد تا اشکال در مخچه بوجود آید .
نیمکره های مغز Cereberum :
مغز بزرگترین ارگانی است که در حفره سر وجود دارد و در حدود 1300 گرم وزن دارد مغز دارای دو نوع بافت خاکستری و سفید است که به قسمت خاکستری همان کرتکس مغز Cortex نامیده می شود قسمت خاکستری مغز، جسم سلولی نورونهایی است ،که بدون میلین می باشد . مغز دارای دو نیمکره چپ و راست و چهار قسمت یا Lobe می باشد. قسمت سفید مغز که عمدتا از آکسونهای میلین دارا بوجود آمده است به سه قسمت عصب می برند .
الف : از یک قسمت نیمکره به قسمت دیگر در همان نیمکره .
ب: از یک نیمکره به نیمکره دیگر .
ج: از دو نیمکره به نخاع .
وظایف مغز :
باید گفته شود که وظایف مغز بیشمار و ناشناخته است ودر یک تقسیم بندی ساده و کلی می توان مغز را بدو قسمت موتوری و حسی تقسیم کرد قسمت موتوری، که بخش عظیم آنرا پوشانده ووظیفه اداره کردن عضلات را بعهده دارد . قسمت حسی : شامل دریافت انواع تحریکات حسی است.
الف : قسمت حسی ، ناحیه حسی درست در پشت خط مرکزی ودر لوب پشتی Occipital Parietal قرار دارد همانگنه که در شکل ملاحظه می شود نواحی 1 و 2 و 3 عمدتا ناحیه حسی بشمار رفته و وظایف این ناحیه مشخص کردن دقیق محل تحریک شده و حس آورده شده به مغز است لازم بیاد آوری است که هر قدر عضو حساس تر باشد سلولهای حسی بیشتری به این قسمت می فرستد همانگونه که قبلا نیز اشاره شد تمامی تحریکات ابتدا به تالاموس رفته ولی در آنجا نمی توان مشخص کرد که تحریک حاصله از کدام ناحیه مثلا پا آمده است و این تنها کار همین نقاط 1و2و3 می باشد . در قسمتهای 5و7 باز یک منطقه حسی است ما قادریم نوع شیئی را که ببدنمان اصابت می کند بدون دیدن مشخص نماییم . بعلاوه مرکز خاطرات ما از اشیا و احساس در گذشته است .
ناحیه 17قسمت اصلی حسی چشم بوده که بما خصوصیات ظاهری چشم را نظیر رنگ و شکل چشم را می گوید .
نواحی 18و 19 قادر است پس از دیدن جسم آنرا تفسیر نموده و فرق آنرا با جسمی که در گذشته دیده ایم بما بگوید .
نواحی 41 و 42 قسمت اصلی حسی گوش بوده و صداها را از هم تمیز می دهد .
ناحیه 22 قادر است صدا یا آهنگ را درک نموده و لغات را به فکر ترجمه نماید .
ب: قسمت موتوری این ناحیه عمدتا در قسمت جلوی مغز قرار گرفته و با نواحی 4و6 خود، کنترل یک طرف دیگر از بدن را بعهده داشته و حرکات پیچیده ای نظیر نوشتن و نواختن را بعهده دارد در افرادی که این مراکز دچار آسیب دیدگی میگردد اختلالاتی در حرکات آنها بوجود می آید نظیر افراد مبتلا به سیپی C.p – Cereberal palsy .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *