من، دوریان یتس در منطقه استافورد شایر که روستائی از کشور بریتانیای کبیر است و امرار معاش و زندگی مردم در آنجا با دامداری و کشاورزی می‌گذرد، بزرگ شده‌ام و وقتی ۱۳ ساله بودم پدرم فوت کرد و پس از مرگ پدر، مادرم تصمیم گرفت روستای استافورد شایر را ترک و به دومین شهر بزرگ انگلستان یعنی بیرمنگام نقل مکان کنیم.

آقای دوریان یتس چقدر امکان حجیم شدن وجود دارد؟
گرچه بیرمنگام برای من یک کمی پر جنب‌وجوش و شلوغ است، اما شهر صنعتی و خوبی است. پس از ۳ سال دل مادرم برای زندگی در روستا تنگ شد و تصمیم گرفت به استافور شایر باز گردد و چون من خیلی زود با زندگی شهری خو گرفتم. تصمیم گرفتم در بیرمنگام بمانم. (البته هنوزم عاشق تمامی حیوانات روستائی و زندگی در روستا هستم).


بنابراین در سن ۱۶ سالگی خودم به تنهائی باید زندگی خود را اداره می‌کردم و همین مسأله باعث شد من با شتاب بزرگ شوم و حالا وقتی به پشت سرم نگاه می‌کنم.
تمرینات با وزنه را وقتی ۲۱ ساله بودم و در ماه مه سال ۱۹۸۳ آغاز کردم. احتمالاً سنی که من بدنسازی را آغاز کردم نسبت به خیلی از حرفه‌‌ای‌های دیگر بیشتر بوده است.
در سن ۱۵ سالگی که در هنرهای رزمی کار می‌کردم، مجلات بدنسازی را خریداری می‌کردم تا بتوانم از آخرین اطلاعات در مورد بدنسازی آگاهی پیدا کنم، زیرا پیش از آن که تمرینات بدنسازی را آغاز کنم بدنسازی برایم جالب بود.
از همان ابتدا عاشق تمرین بودم. اول از همه عشق به بدن زیبا و در رده دوم یک عشق کاملاً درونی بود. چه برنده می‌شدم یا بازنده، به نتایج خوبی می‌رسیدم یا نه، باز هم عشق به تمرین داشتم.
من هرگز از حضور در تیم‌های ورزشی خوشم نمی‌آید چون که در یک تیم من تمام تلاش خود را انجام می‌دادم در حالی که عضور دیگری از تیم این گونه نبود. همیشه در کارهای تیمی احساس سرخوردگی و ناامیدی می‌کردم چرا که در یک تیم همه ۱۰۰ درصد تلاش خود را انجام نمی‌دهند. فقط زمانی که کل اعضای تیم تمام تلاش خود را به‌کار بگیرند می‌توان به نتیجه کار امیدوار بود. اما بدنسازی متفاوت از این قضایا بود. بدنسازی درها و فرصت‌هائی را برای من به وجود آورد که هرگز در رؤیاهایم نیز آنها را ممکن نمی‌دانستم. من همه چیزم را مدیون بدن‌سازی هستم. می‌توانم به بعضی از مردمی که بین آنها بزرگ شدم نگاه کنم و ببینم که آنها هرگز حتی نمی‌توانند شهر خود را ترک کنند و خودشان را در یک سوراخ اسیر کرده‌اند.
و نوعی از زندگی را پذیرفته‌اند که واقعاً نباید این طور باشد. بدنسازی مرا قادر ساخت تا از محل زندگی خود بیرون بروم و مردم سراسر جهان را ببینم و چیزهای بسیار ارزشمندی را تجربه کنم.
● صددرصد
وقتی که تمرینات خود را آغاز کردم، مثل زمانی نبود که باشگاه رفتم چرا که نمی‌دانستم چه باید بکنم. شخصیت من طوری است که اگر قصد انجام کاری را داشته باشم دوست دارم آن را صددرصد انجام دهم.
دوست دارم بهترین روش را پیدا کنم. بنابراین سؤالات زیادی از افراد باسواد می‌پرسم و به دفعات، مسایل را تحلیل و بررسی می‌کنم. اگر راه بهتری برای انجام یک کار وجود داشته باشد، آن‌قدر جستجو می‌کنم تا آن را پیدا کنم و از آن استفاده کنم. مقدار زیادی از تمرینات اولیه‌ام را براساس آنچه که مایک منتزر انجام می‌داد بر مبنای اصول ناتیلوس انجام می‌دادم.
این قواعد منطقی بودند و دانش خوبی در اختیارم می‌گذاشتند. همان ایده‌ها و اصول یک سیستم تمرینی خوب را برایم فراهم آوردند. بعد از چند سال، آنها را براساس نوع بدن و اهدافم دست‌کاری کردم.
زمانی که انتخاب کردم بدنسازی را دنبال کنم، هرگز فکر نمی‌کردم که مسترالمپیا شوم یا چندین عنوان قهرمانی جهان کسب کنم که منجر به ایجاد تحول در زندگی‌ام شود. من فقط عاشق بدنسازی بودم و این نکته مثبتی بود. به همسرم ”دبی“ گفته بودم که قصد دارم هرچیزی که دارم روی بدن‌سازی متمرکز کنم و اگر بعد از ۲ سال کامل هیچ اتفاقی رخ نداد، تسلیم می‌شوم و سراغ حرفه دیگری می‌روم.
● همه چیز در واقع‌گرا بودن خلاصه می‌شود
نگرش ذهنی‌ام این است که ابتدا همه چیز را با همه وجود صرف انجام کار مورد علاقه‌ام کنم و سپس واقع‌گرایانه به خودم زمان کافی را برای کسب نتایج حاصل از آن بدهم چنانچه به نتایج اساسی و خوبی نرسم زمان آن فرا می‌رسد که از دنیای رویا خارج شوم و حرکت خود را در زمینه دیگری انجام دهم.
خیلی از مردم زمان و عمر پر ارزش خود را صرف رؤیاها و آرزوهائی می‌کنند که به آنها ۱۰۰ درصد تعهد ندارند. به‌دلیل خاصی روی کلمه ۱۰۰ درصد تاکید خاص دارم؛ برای موافق شدن در زندگی و به‌ویژه بدنسازی باید تمام شوق و اشتیاق تلاش کرد و تا دستیابی به هدف نیز نباید ساکت نشست.
من همیشه در بدنسازی یک قدم یک قدم جلو می‌رفتم. ابتدا تمرین را شروع کردم و متوجه حصول نتایجی شدم. سپس در تمرینات و برنامه غذائی خود اصلاحاتی به وجود آوردم و دوباره نتایج بهتری حاصل شد. بعد از دو سال تمرین، در اولین مسابقه مبتدی خود شرکت کردم و این پیشرفت کماکان ادامه یافت.
هر وقت که تصویری از یک بدنساز در مجلات می‌دیدم فکر می‌کردم آنها عکس را دست‌کاری کرده‌اند و حتی تا ۱۰ بار هم تصویر را بزرگتر کرده‌اند. فکر می‌کردم آنها از فضا آمده‌اند. همیشه بر این باور بودم که دیگر شرکت کننده‌ها در مسابقات چندین سال از من جلوتر هستند؛ اما پس از اولین مسابقه‌ای که در آن شرکت کردم تمام این تصورات تغییر کرد.

مجله دانش ورزش

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *